خدایا نسل مو شد منقرض، بس
خوشا آن که شوم شام یه کرکس
همه گویند که جرجی کس نداره
تو هم مثلِ مُویی، چه حاجت کس؟
س - جناب آقای جرج این شعر را خودت سروده ای؟
ج – بله، پدر بزرگ من در حدود ششصد هفتصد سال پیش با بابا
طاهر محشور بود و به علت علاقه ی وافری که به اوداشت فهلویات اورا همه از بر بود و
برای من در دوران کودکی می خواند. این است که من هم گاهی دوبیتی هایی هایی در همان
سبک بر ضمیرم جاری می شود.
س – ممکن است این دوبیتی را به زبان ساده تری برایمان تفسیر
کنی؟
ج – این دوبیتی را من در اصل برای سنگ بنای یادبودی که می
دانم آدمین برایم خواهند ساخت سروده ام. در مصرع اول از بیت اول شاعر می خواهد
بگوید نسل ما لاک پشت های گالاپاگوس را هرچه زودتر منقرض بفرما و دیگر به فکر کش
دادنش نباش خسته شدیم، آخه این هم شد زندگی؟ بعد آرزو می کند که بعد از مردنش
جنازه اش نصیب کرکس ها و لاشخورها و کفتارها شود و نگران است که مبادا به دست این
آدم ها بیفتد و ژن و دی ان آ و این حرف هارا از کالبدش استخراج کنند و دست به شبیه
سازی و غیره بزنند و دوباره روز ازنو روزی از نو.
س – جدی؟ تو آخرین بازمانده ی یک گونه هستی که تکامل آن ده
میلیون سال طول کشیده، یعنی این همه از زندگی دلخوری؟
ج – تا همین چند هزار سال پیش هم زمین جای بدی برای زندگی
نبود. اما حالا با این گندی که شما آدم ها به دنیا زده اید، یک سالش هم زیادیه چه
برسه به ده میلیون سال. در بیت دوم شاعر میگه انقدر بیخود واسه من ننه من غریبم
بازی درنیارید، یه نیگا به خودتون بکنید! تعدادتون از مور وملخ بیشتر شده ولی مورو
ملخ از شماها بیشتر هوای هم را دارند، اونوقت اسم من را تنها و بی کس گذاشته اید.
آخرش هم در مصراع چهارم به خدا میگه بابا خودت هم مثل من نسلت منقرض داره می شه،
اگه لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره؟
س – البته من جسارت شمارا تحسین می کنم و احساستان را می
فهمم. ولی از کفرگویی نمی ترسی؟
ج – ترس؟ یعنی خدا می خواد چیکارکنه مثلاً؟ نسلمو منقرض
کنه؟ (لاک پشت وار می خندد). اگه می تونست کاری بکنه یک کم آبروی خودشو می خرید.
یعنی این عدالت و این برادری و این رحمان الرحیم و این صلح و رستگاری واین جور حرف
هارو که قراربود برای آدم ها و حیوانات برقرار کنه، نشانه ای از یکی از اینها می
بینی؟ برو رد کارت عموجان بزار این آخر عمری تو حال خودمون باشیم.
No comments:
Post a Comment