تنب بزرگ و تنب کوچک دو جزیره کوچک در خلیج فارس، در حدود دوازده کیلومتری جنوب جزیره ی قشم قراردارند و امروز از نظر سازمانی جزء استان هرمزگان به شمار می روند. تنب بزرگ در حدود 10 کیلمتر مربع وسعت و تعداد اندکی ساکن دارد (بین چند ده تا چند صد نفر)، گزارش شده در آنجا یک پادگان نظامی، یک پایگاه دریایی، یک انبار برای نگهداری ماهی و یک معدن خاک سرخ وجود دارد. تنب کوچک فقط دو کیلومتر مربع وسعت دارد و فاقد جمعیت بومی است و در آنجا فقط یک پایگاه دریایی وجود دارد. واژه ی "تنب" به احتمال زیاد دارای ریشه ی پارسی است و در لهجه های مناطق جنوبی ایران به معنای "تپه" است.
رجوع تاریخی به این دوجزیره به عنوان جزیره های ایرانی در "فارسنامه" ابن بلخی از قرن دوازدهم (میلادی) و "نزهت القلوب" حمدالله مستوفی قزوینی از قرن چهاردهم مستند است.
این دوجزیره از سال 1330 تا حمله و اشغال توسط پرتغالی ها در سال 1570 (میلادی) توسط پادشاهان محلی هرمز که باجگزار حکومت مرکزی ایران بودند، اداره می شد و سپس تا سال 1622 که شاه عباس پرتغالی هارا شکست داد و بیرون راند توسط حاکمان هرمز و زیر نظر پرتغالی ها اداره می شد.
در طول تمام این سال ها امور این دوجزیره همراه با جزیره های سیری و ابوموسی ارتباط نزدیکی با استان فارس و بنادر جنوبی ایران بویژه بندر لنگه و کُنگ و جزایر قشم و هنگام داشت.
گفته شده که در محدوده ی فلمرو پادشاهی ایران در سواحل خلیج فارس از جزایر خارک و خارَک در شمال گرفته تا هرمز و لارَک در جنوب همگی جزایر ایرانی تلقی می شده گرچه برخی از آن ها ممکن بود توسط اقوام محلی عرب تبار اداره شوند.
یک نقشه آۀمانی از سال 1804 سواحل جنوبی ایران و جزایر را تحت اداره یک قوم عرب تبار به نام بنی حول و همه این منطقه را به رنگ نارنجی و جزئی از خاک ایران نشان می دهد. از تبار عربی این قوم بنی حول اطلاعات دقیقی در دسترس نیست ولی آنچه پیداست نشان می دهد آن ها سال ها ساکن سواحل و بنادر جنوبی ایران بوده اند و یکی از زیر شاخه های این قوم به نام "قاسمی" قبل از کوچ به ساحل جنوبی خلیج فارس (شارجه) در قرن هیجدهم، ساکن جنوب ایران بوده اند.
قوم قاسمی ابتدا در سال های دهه 1720 از سواحل جنوبی ایران به شارجه و راس الخیمه کنونی کوچ کرد و در آن جا ساکن شد. چند سال بعد افرادی از این قوم دوباره به کرانه ها و جزایر جنوبی ایران در حوالی بندر لنگه برگشتند و گرچه ابتدا توسط ایرانی ها رانده شدند اما باز در حدود سال 1780 بازگشتند و به درگیری با اقوام محلی دیگر بر سر قلمرو و کشتزار پرداختند.
برطبق پژوهش های رسمی و اسناد ارتش انگلیس در سال های 1780 تا 1835 این جزایر بخشی از خاک ایران و تحت نظر استان فارس ثبت شده است.
در سال 1835 اقوام بنی یاس به یک کشتی انگلیسی در نزدیکی جزیره تنب بزرگ حمله کردند و پس از صلحی که بدنبال این حمله با نیروی دریایی انگلیس صورت گرفت، ساموئل هِنِل فرمانده ساکن انگلیسی خطی فرضی را بین جزیره ی سیری و ابوموسی نشانگذاری کرد و مقرر گردید کشتی های اقوام جنوبی سواحل خلیج فارس حق عبور از این خط را به سوی شمال نداشته باشند. اما از آنجا که همین جزیره های سیری و ابوموسی خود از مراکز دزدان دریایی بود، فرمانده انگلیسی بعدی به نام سرگرد جیمز موریسن خط محدوده را به ده مایل به سمت جنوب جزیره ی ابوموسی منتقل کرد و به این ترتیب جزایر ابوموسی و تنب را از دسترس قایق های جنگی دزدان دریایی قبایل قاسمی و بنی یاس خارج کرد. در طول سال های بعد قبایل قاسمی بارها خواستار مالکیت جزایر شمالی شدند اما دولت انگلیس به خواسته ی آن ها توجهی نکرد.
در طول بیشتر سال های قرن نوزدهم، تا سال 1887، تمام گزارش های رسمی، تحقیقات و نقشه های دولت انگلیس جزیره های تنب و ابوموسی را به عنوان بخشی از بندر لنگه و تحت اداره ی استان فارس نشان می دهد.
در سال 1887 دولت ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار براساس تقسیمات جدید کشوری بنادر لنگه، بوشهر و بندرعباس را همراه بخش ها و جزایر اقماری آن ها به استانی به نام بنادر خلیج فارس تغییر داد و یکی از شاهزاده های قاجار را به اداره ی آن مامور کرد. و در همان حال قبیله ی قاسمی را نیز منحل اعلام کرد. در سال 1888 دولت انگلیس بدلیل سوء ظنی که خیال می کرد دولت ایران تحت نفوذ آلمان و روسیه قرار گرفته، نظر خودرا عوض کرد و گرچه جزیره ی سیری را رسماً به عنوان جزئی از خاک ایران پذیرفت اما در مورد ابوموسی و تنب ها مسئله را مبهم گذاشت. اما به دلیل فعالیت های یاغیگری اقوام قاسمی شارجه و درگیری های طولانی با آن ها به عنوان دزدان دریایی، خواسته های مکرر شاخه ی قاسمی های مقیم بندر لنگه در ایران را نیز برای تائید مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، بی پاسخ گذاشت.
در اوایل قرن بیستم در سال 1901، دولت انگلیس به بهانه ی تهدید های احتمالی روسیه و فرانسه ایران را تحت فشار گذاشت و کرزن اعلام کرد حتی اگر منافع انگلیس اقتضا کند در جزیره ی قشم، پرچم انگلیس را بر خواهد اشرافت. بر اثر این تهدیدات و فشارها بود که در چهاردهم ماه ژوئن 1904 ایران بموجب موافقت نامه ای با انگلیس که به نام موافقت نامه ی وضعیت موجود معروف است، از تنب بزرگ و ابوموسی خارج شد مشروط براین که هیچ کشوری حق برافراشتن پرچم خودرا در این جزایر تا روشن شدن تکلیف مالکیت آن ها نداشته باشد. اما سه روز بعد از این توافق شیخ نشین شارجه، تحت حمایت انگلیس ها، پرچم این شیخ نشین را در ابوموسی برافراشت که در واقع زیر پا گذاشتن قرارداد وضعیت موجود به شمار می رفت. از این تاریخ تا سال 1920 این سه جزیره زیر نظر شیخ شارجه و از سال 1921 پس از شناسایی شیخ نشین راس الخیمه توسط انگلیس تا سال 1971 دو جزیره ی تنب زیر نظر شیخ راس الخیمه و جزیره ابوموسی زیر نظر شیخ شارجه اداره می شد. در طول این سال ها گرچه مذاکرات متعددی بین انگلیس، شیخ نشین ها و ایران در مورد این جزایر صورت گرفت و پیشنهاد های مختلفی از قبیل شناسایی ابوموسی برای شارجه از ایران در عوض شناسایی دوجزیره ی تنب از طرف انگلیس و شیخ نشین ها برای ایران و یا اجاره ی متقابل این جزایر صورت گرفت، اما هیچ نتیجه ی قطعی از این مذاکرات حاصل نشد.
تا این که در سال 1971 که انگلیس دیگر حضور خودرا در سواحل جنوبی خلیج فارس امکانپذیر نمی دید و در حال خروج ارتش خود از آن جا بود و اداره ی شیخ نشین هارا با تشکیل "امارات متحده ی عربی" به خود آن ها وا می گذاشت، ایران طی قراردادی با شیخ نشین شارجه (قبل از تشکیل امارات متحده ی عربی)، برای اداره ی مشترک جزیره ی ابوموسی به توافق رسید و در روز یازدهم نوامبر 1971 نیروی دریایی ایران در جزیره ی تنب بزرگ پیاده شد. یک پاسگاه پلیس از راس الخیمه که در جزیره حضورداشت، ابتدا وانمود به تسلیم کرد ولی بعد به سوی نیروهای ایرانی آتش گشود که منجر به کشته شدن چهار نفر از نیروهای ایران و زخمی شدن یک نفر شد. اما نیروهای ایران بدون کشتن نیروهای راس الخیمه جزیره را پس گرفته و پرچم ایران را در آنجا برافراشتند.
بقیه ماجرا تا امروز کم و بیش برهمه روشن است.
No comments:
Post a Comment