البته بر هرکسی واضح و مبرهن است که ما در مملکت گل و بلبل حزب نداریم. حالا ممکن است عده ای بگویند بی حزب و تحزب که نمی شود دموکراسی وجودداشته باشد؟ بنده عرض می کنم می شود خوب هم می شود. از آنجایی که هنر نزد ایرانیان است و بس، ما از قدیم، از چندهزار سال پیش بجای حزب "جریان" هایی داریم مثل دسته ی گل که نه تنها بجای حزب عمل می کند بلکه دک و پوز آن را نیز می زند. حالا که دوباره دموکراسی مان قلنبه شده و شب انتخابات است، خوب است مروری بر چند تا از این جریانات داشته باشیم تا مردم هم تکلیف مملکتی، دینی، الهی خودرا بدانند:
جریان فتنه خواهی یا آنطور که در محاورات روزمره می گویند "جریان فتنه": این جریان که در اصل یکی از جریانات انشعابیست فکر می کرد حالا می تواند کاری بکند. اما طبیعی است که اشتباه می کرد. سران و طرفداران این جریان معمولاً در زندان به سر می برند.
جریان انحرافی: تخصص این جریان در مدرک و سند است. بیشتر سران این جریان دارای مدارک دکترای غیر معتبراز دانشگاه های معتبر جهان هستند و بعلت تخصص در رشته ی "سند شناسی" توانسته اند اسناد و مدارک معتبری از گندکاری های جریانات رقیب را در یک آرشیو جمع آوری کرده و از آن برای کیش دادن حریف و آچمز کردن بازی استفاده کنند.
جریان ازدواجی: بزرگان این جریان از طریق ازدواج با دختران سران قوم و یا ازدواج دختران و خواهرانشان با سران قوم به مقامات بالا و موقعیت های نان و آب دار و پرنفوذ دست می یابند و به همین دلیل گاهی از آن ها به عنوان جریان شاداماد هم یاد می شود.
جریان اشتباهی: اعضای این جریان که میلیون ها عضو و هواخواه دارد معمولاً با داشتن حافظه تاریخی کم سو شناخته می شوند و به همبن جهت در بیشتر انتخابات دچار شور حسینی شده و بعنوان سیاهی لشگر تنور انتخابات را گرم می کنند ولی همین که پرده ی انتخابات برافتاد می فهمند که اشتباه کرده اند و آش همان آش است و کاسه همان کاسه.
جریان انقلابی: جریانی بود که روزگاری برای خودش کلاس و بروبیایی داشت ولی این روزها دِمُده شده و گرچه بعضی ها خودرا الکی به آن وصل می کنند اما حنایشان رنگی ندارد و خریداری هم پیدا نمی کنند.
جریان مَنقلابی: این جریان که به جریان شیوخ نیز مشهوراست، اغلب در رده های بسیار بالا تشکیل جلسه داده و با همراهی منقل و زغال خوب و همراه با چرتی مبسوط به امور کلیدی رده بالای مملکت می پردازند.
جریان اختلاسی: جریان با نفوذ یست، در "تسهیلات"، نفت، "دیسکونت"، صفرهای بیشمار دست راست اعداد، تخصص دارد.دست در خزانه دارد و خوب برمی دارد و خوب خرج می کند و خوب حال می کند و بلد است چه جوری به ریش بخندد که آب از آب تکان نخورد. شعاراین جریان این است که: خرج که از کیسه ی ملت بود، بارخود بستن بی زحمت بود. از زیر شاخه های این جریان می توان از جریان محفلی هم نام برد.
جریان پاچه خواری: این جریان ریشه در هزاره های تاریخ ایران دارد. از دیرباز کارش برکشیدن یک فرش تا عرش است تا جایی که نه تنها خود طرف بلکه شخص شخیص خداوند متعال نیز از آفرینش چنین لعبتی حیران بمانند. سخنگویان این جریان را مداح خوانند و دستمال یزدی آنان را عَلَم باشد.
جریان پا به راهی: از جریانات نشات گرفته از حوادث تاریخ معاصر ایران باشد که اعضای آن اغلب جوانانی هستند درس خوانده و دوره دیده و کاربلد که پشت در سفارت خانه های خارجی در صف ویزا و مهاجرت این پا و آن پا می کنند.
جریان زا براهی یا پا به ماهی: اعضای این جریان، اقشار وسیعی از خلق های زحمت کش سابق هستند که دل به وعده های خالی بندانه دولتمردان داده و عنقریب زیر بار زندگی زائیده اند.
جریان عشق و حالی: این جریان نیز ریشه های مردمی خودرا مدیون تاریخ معاصر گل و بلبلی است و بسیار اتفاق می افتد که در گیرودار انتخاباتی با جریان پاچه خواری ائتلاف نموده و لیست های مشترک دارند. اعضای این جریان معتقد به فلسفه عمیق "دم غنیمت است" هستند و به ساندیسی، جلو قیمه ای، ساندویچی راضی شده و سیاهی لشگری عظیم برپاسازند که چشم را خیره کند. شعار این جریان این است که "ما طرفدار شما هستیم".
جریان "سرِکاری": طرفداران این جریان که دارای قدمتی باقی مانده از قرون وسطی هستند، به اصالت ابرقدرت معتقدند و آنهارا به "دایی جانیسم" یا "مش قاسمیسم" نیز می شناسند. آن ها معتقدند که ما مملکتی هستیم بازیچه دست انگلیس و آمریکا و خودمان از خودمان هیچ اختیاری نداریم و سرِ کار هستیمو همه ی کارها زیر سر آن هاست.
جریان بی خیالی: این جریان که بیشتر باقی مانده ی ملت عضو آن هستند و با جریان اصالت توطئه نیز دیدگاه های نزدیک دارند، از آنجا که سرشان به سنگ خورده، دور سیاست و انتخابات و حکومت و دولت و ملت و خلاصه همه چیز را خظ کشیده و فراموش کرده و زده اند بر طبل بی عاری و بی خیالی که آن هم بقول علی بی غم عالمی دارد و رفته اند پی سابیدن کشگ خودشان که انصافاً در مسیر برخورد جریان های دیگر، کار کمی هم نیست.
No comments:
Post a Comment