این دوسه روزه در اینجا بمناسبت چهلمین سالروز تشکیل کشور امارات متحده عربی جشن و سرور و تعطیلات خوش برقرار است. خیابان ها و مراکز خرید و ساحل ها و شهر بازی ها و رستوران ها شلوغ و پر ترافیک. عکس های بیست در سی متر سران قوم بر روی دیوار بناها آویزان، پرچم های بزرگ و کوچک برروی اتومبیل ها و یا سردر فروشگاه ها و یا آویزان از بالن های معلق در آسمان و یا هلیکوپترهای غران در هوا و یا در دستان مردم در اهتزاز است.
صبح که برای کاری بیرون رفته بودم دیدم پسرک هندی مامور تحویل بقال محله هم دو عدد پرچم کوچولوی کاغذی را به دوچرخه تحویل پارسل خود در اهتزاز کرده است. گفتم گودمورنینگ شانکر، هپی نشنال دی!! از لحن طعنه دار صدایم قصدم را گمانه زد و گفت چه می شود کرد ماهم به شادی ملت شادیم دیگه!
همینطور که شانکر داشت پرحرفی می کرد به یاد افتادم که در آمریکا هم هر سال چهارم جولای که می شود عشق میهن پرستی امت همیشه در صحنه یکهو قلمبه می شود و لباس های پرچم نشان و پرچم های در اهتزاز و آتش بازی های سرخ و آبی و سفید و آبجوسوران فراگیر می شود. بعد یاد ایران افتادم. ما که قدرتی خدا از روز ازل مستقل بوده ایم و از زمان جمشید شاه می خوانده ایم که "چو ایران نباشد تن من مباد" و به خاطر این بیت مرتب به روان فردوسی پاکزاد درود می فرستاده ایم گرچه که این شعر اصلاً گویا در شاهنامه نیست و قردوسی آن را نگفته است! باری به هرجهت ما روز ملی نداریم چون مادر زاد مستقل به دنیا آمده ایم. اما حالا فرض کنید یک روزی را بخواهیم به عنوان روز ملی تعیین کنیم و جشن بگیریم. یک روزی هم باشد که همه ی امت همیشه در صحنه آن را قبول داشته باشند. فکر کنید مثلاً روز تولد امام حسین، یا امام علی (!) یا کوروش یا مثلاً نوروز یا مثلاً سالروز آزادی خرمشهر. حالا خیلی گیر ندهید بفرض محال یک همچه روزی را همگی توافق کردیم و قبول کردیم تا بعنوان نمادین روز ملی ایران باشد. حالا جمع شده ایم توی خیابان و می خواهیم پرچم بدست بگیریم و روی ماشین هایمان بزنیم و پایکوبی خودجوش کنیم. مجسم کنید! یک عده پرچم شیروخورسید نشان دردست گرفته ایم، یک عده پرچم الله نشان، یک عده هم پرچم بی نشان سه رنگ. هر دسته ای یک طرف خیابان را گرفته ایم و داریم علیه دسته ی دیگر شعار می دهیم و تهدید می کنیم.
آخر این هم شد روز نمادین همبستگی ملی؟
یکهو شانکر محکم زد روی شانه ام و گفت: یواشتر داری پرچم های منو ازجا میکنی.
به خود آمدم و از شانکر معذرت خواستم و با همان افکار به راهم ادامهدادم.
صبح که برای کاری بیرون رفته بودم دیدم پسرک هندی مامور تحویل بقال محله هم دو عدد پرچم کوچولوی کاغذی را به دوچرخه تحویل پارسل خود در اهتزاز کرده است. گفتم گودمورنینگ شانکر، هپی نشنال دی!! از لحن طعنه دار صدایم قصدم را گمانه زد و گفت چه می شود کرد ماهم به شادی ملت شادیم دیگه!
همینطور که شانکر داشت پرحرفی می کرد به یاد افتادم که در آمریکا هم هر سال چهارم جولای که می شود عشق میهن پرستی امت همیشه در صحنه یکهو قلمبه می شود و لباس های پرچم نشان و پرچم های در اهتزاز و آتش بازی های سرخ و آبی و سفید و آبجوسوران فراگیر می شود. بعد یاد ایران افتادم. ما که قدرتی خدا از روز ازل مستقل بوده ایم و از زمان جمشید شاه می خوانده ایم که "چو ایران نباشد تن من مباد" و به خاطر این بیت مرتب به روان فردوسی پاکزاد درود می فرستاده ایم گرچه که این شعر اصلاً گویا در شاهنامه نیست و قردوسی آن را نگفته است! باری به هرجهت ما روز ملی نداریم چون مادر زاد مستقل به دنیا آمده ایم. اما حالا فرض کنید یک روزی را بخواهیم به عنوان روز ملی تعیین کنیم و جشن بگیریم. یک روزی هم باشد که همه ی امت همیشه در صحنه آن را قبول داشته باشند. فکر کنید مثلاً روز تولد امام حسین، یا امام علی (!) یا کوروش یا مثلاً نوروز یا مثلاً سالروز آزادی خرمشهر. حالا خیلی گیر ندهید بفرض محال یک همچه روزی را همگی توافق کردیم و قبول کردیم تا بعنوان نمادین روز ملی ایران باشد. حالا جمع شده ایم توی خیابان و می خواهیم پرچم بدست بگیریم و روی ماشین هایمان بزنیم و پایکوبی خودجوش کنیم. مجسم کنید! یک عده پرچم شیروخورسید نشان دردست گرفته ایم، یک عده پرچم الله نشان، یک عده هم پرچم بی نشان سه رنگ. هر دسته ای یک طرف خیابان را گرفته ایم و داریم علیه دسته ی دیگر شعار می دهیم و تهدید می کنیم.
آخر این هم شد روز نمادین همبستگی ملی؟
یکهو شانکر محکم زد روی شانه ام و گفت: یواشتر داری پرچم های منو ازجا میکنی.
به خود آمدم و از شانکر معذرت خواستم و با همان افکار به راهم ادامهدادم.
No comments:
Post a Comment